حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله
ولادت
شجرهنامه پيامبر
سرپرست پيامبر
دوران نوجواني
همسران و فرزندان
علي در دامن پيامبر
بعثت حضرت محمد صلي الله عليه و آله
دعوت سرّي به اسلام
دعوت نزديکان خود به اسلام
دعوت همگاني
هجرت به حبشه
مرگ خديجه و ابو طالب
دعوت از مردم طائف
پيمان عقبه
هجرت پيامبر به مدينه
غزوهها
وقايع سال ششم هجرت
حوادث سال هفتم هجرت
حوادث سال هشتم هجرت
حوادث سال نهم هجرت
حوادث سال دهم هجرت
ولادت
حضرت محمد صلي الله عليه و آله در سال عام الفيل (570 ميلادي) در ماه ربيع الاول ديده به جهان گشود. مورخان و دانشمندان شيعي ولادت رسول گرامي اسلام را در صبح جمعه روز هفدهم ربيع الاول و اکثر علماي اهل سنت ، دوازدهم همان ماه مي دانند .
شجرهنامه پيامبر
پدر بزرگوار رسول خدا عبدالله ،پسر عبدالمطلب ،و مادر ارجمندش آمنه دختر وهب است. اجداد او عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصي بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤي بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزيمة بن مدرکة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، همگي موحد و از مردان نيک روزگار خويش بودهاند.
سرپرست پيامبر
حضرت محمد صلي الله عليه و آله، هنوز به دنيا نيامده بود (يا در گهواره بود) که پدرش در بازگشت از شام «سوريه» در مدينه درگذشت. از آن پس سرپرستي کودک به عبدالمطلب، بزرگ خاندان قريش ،رسيد و او نيز کودک را به دايهاي به نام حليمه از قبيله بنيسعد سپرد.
حضرت محمد صلي الله عليه و آله وسلم پنج سال در قبيله بنيسعد نزد حليمه بود و پس از آن به دامان خانواده خويش بازگشت. پس از مدتي، آمنه براي زيارت قبر همسر خويش، عبدالله، و ديدار خويشاوندان راهي مدينه شد. او در اين سفر فرزند خود را نيز همراه برد، يک ماه در شهر مدينه درنگ کرد و هنگام بازگشت در محلي به نام« ابواء» از دنيا رفت.
عبدالمطلب پس از درگذشت آمنه، بيش از پيش از محمد محافظت ميکرد؛ هر گاه در کنار کعبه با سران قريش و پسران خويش مينشست، همين که چشمش به محمد مي افتاد او را در کنار خود مينشاند و ميگفت:« به خدا سوگند، او داراي منزلتي بزرگ خواهد بود.»
در هشتمين بهار زندگي حضرت محمد صلي الله عليه و آله، عبدالمطلب نيز درگذشت و بنا به سفارش او ابوطالب سرپرستي حضرت وي را به عهده گرفت.
ابوطالب که مردي با ايمان، موحد و نيز از شخصيتهاي برجسته قريش بود، در نگهباني و دفاع از پيامبر از هيچ کوششي فرو گذار نکرد و در سالي که محمد دوازده ساله شد، او را همراه خود به سفر ساليانه خود براي تجارت به شام «سوريه» برد.
دراين سفر، کاروان قريش در مسير خود در محلي به نام بصري توقف نمود. بحيرا، راهب مسيحي، که دراين مکان اقامت داشت، محمد را ديد وخبر از آينده او و دين جهانگستر او داد.
دوران نوجواني
پيامبر صلي الله عليه و آله در بيست (يا پانزده ) سالگي همراه عموهاي خود در چهارمين جنگ از جنگهاي فجار شرکت کرد. اين نبرد بين طايفه قريش و قبيله قبيله هوازن واقع شد. رسول خدا فرموده است: « من در اين جنگ به عموهايم تير ميدادم تا آنان پرتاب کنند.»
پس از پايان نبرد فجار، پيماني به نام «حلف الفضول» بين طايفههايي از قريش بسته شد که بر اساس آن ميبايست براي ياري هر مظلومي در مکه و باز گرفتن حق او از ستمکار، متحد شوند و اجازه ندهند در مکه بر کسي ستم رود. رسول خدا بيست ساله بود که در خانه عبدالله بن جدعان در اين پيمان شرکت کرد و با قريشيان همپيمان گرديد تا ياور ستمديدگان باشد.
آن حضرت سالها پس از حلف الفضول (پس از بعثت و هجرت ) در زمان بسط اسلام فرمود: « در سراي عبدالله بن جدعان در پيماني شرکت کردم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت ميشدم اجابت ميکردم و اسلام جز استحکام، چيزي بر آن نيفزوده است. »
حضرت محمد در سن 35 سالگي با تدبير خود در نصب حجرالاسود (در ماجراي تجديد بناي کعبه) مانع جنگ و نزاع بين طواپف قريش گرديد.
آوازه امانتداري و راستگفتاري محمد صلي الله عليه و آله باعث شد تا خديجه، دختر خويلد، زن برجسته و ثروتمند قريش که براي تجارت، از مردان ياري ميگرفت او را به همکاري دعوت نمايد و آن حضرت را در قالب قراردادي براي تجارت عازم شام «سوريه» کند.
رسول اکرم پس از بازگشت، سود فراواني را که به دست آورده بود به خديجه سپرد. خديجه که شيفتهي حسن خلق و صفات برجسته او شده بود، به آن حضرت پيشنهاد ازدواج داد که مورد پذيرش او قرار گرفت. ازدواج رسول خدا صلي الله عليه و آله با خديجه دو ماه و بيست و پنج روز پس از بازگشت او از شام «سوريه» بوده است. سن خديجه را هنگام ازدواج با پيامبر از 25 تا 40 ، متفاوت، نقل کردهاند.
همسران و فرزندان
خديجه اولين همسر پيامبر صلي الله عليه و آله بود و تا زماني که زنده بود رسول خدا همسر ديگري اختيار نکرد.
پيامبر از خديجه داراي سه پسر و چهار دختر شد: قاسم (که کنيه پيامبر صلي الله عليه و آله به همين خاطر ابوالقاسم است)، عبدالله ، طاهر، رقيه ، ام الکلثوم ، زينب و فاطمه سلام الله عليها .
پيامبر از ديگر همسران خود فرزندي نداشت جز از ماريه قبطيه که صاحب پسري به نام ابراهيم گرديد.
علي در دامن پيامبر
حضرت محمد براي کمک به عمويش، ابوطالب، که در تنگدستي قرار گرفته بود، فرزند او علي را همراه برد و تحت سرپرستي خود قرار داد و عباس ،عموي پيامبر، هم فرزند ديگر ابوطالب، جعفر، را به همراه برد. آنگاه رسول خدا فرمود: « من همان را برگزيدم که خدا او را براي من برگزيده است.»
بعثت حضرت محمد صلي الله عليه و آله
پيامبر اکرم هر سال مدتي را در غار حرا به اعتکاف مينشست. در اين مدت که دور از مردم، تنها به عبادت خداوند مي پرداخت کسي جز علي عليه السلام او را نميديد.
پس از پايان اعتکاف به مکه باز ميگشت، گرد خانه خدا طواف ميکرد و سپس به خانه ميرفت.
محمد صلي الله عليه و آله در بامداد بيست و هفتم ماه رجب سيزده سال قبل از هجرت، در غار حراء با نزول جبرئيل (فرشته وحي) و تلاوت آيات ابتداي سوره علق از جانب خداوند به پيامبري مبعوث گرديد.پيامبر پس از نزول وحي از حرا پاپين آمد و به سوي خانه خديجه رهسپار شد. اولين بانويي که به محمد صلي الله عليه و آله ايمان آورد و رسالت او را تصديق کرد همسرش خديجه و اولين مرد، علي عليه السلام بود؛ چنانکه خودش در نهج البلاغه ميگويد:«
در آن زمان، اسلام درخانهاي نيامده بود مگر خانهي رسول خدا و خديجه، و من سوم ايشان بودم. نور وحي و رسالت را ميديدم و بوي نبوّت را استشمام مي کردم. . .»
ّ
دعوت سرّي به اسلام
پيامبر اسلام سه سال تمام به دعوت سري پرداخت و عدهاي مخفيانه به آيين اسلام گرويدند. برخي از اين افراد عبارتند از:
زيد بن حارثه، زبير بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابي وقاص، طلحه بن عبيدالله، ابو عبيده جراح، ابو مسلمه، ارقم بن ابي الارقم، خباب بن الارت، ابوبکر بن ابي قحافه.
دعوت نزديکان خود به اسلام
پس از سه سال دعوت مخفيانه، از جانب خداوند، آيه « و انذر عشيرتک الاقربين» (خويشاوندان نزديک خود را از عذاب الهي بترسان) ـ سوره شعراء/ 214ـ بر آن حضرت نازل شد.
رسول خدا نزديکانش از خاندان حضرت عبدالمطلب عليه السلام را به منزلش خود دعوت نمود و پس از پذيرايي از آنان، رسالت خود را اعلام فرمود ولي با انکار ابولهب مواجه شد و همه متفرق شدند.
پيامبر بار ديگرآنها را گرد آورد و علي عليه السلام خوراکي برايشان فراهم ساخت. آنگاه رسول خدا شروع به سخن نمود و آنان را به رسالت خويش از طرف خدا آگاه ساخت و فرمود: «کداميک از شما در راه اسلام مرا کمک ميدهد تا برادر من و وصي من و خليفه من در ميان شما باشد؟» هيچ کدام سخن نگفتند جز علي عليه السلام که از همه کمسالتر بود. علي گفت: «يا رسول الله! من تو را در اين کار ياري ميدهم.»
اين ماجرا تا سه بار تکرار شد.
سپس رسول خدا فرمود: « اين (علي عليه السلام)، برادر و وصي و خليفه من در ميان شماست. پس از او بشنويد و فرمانش را پيروي کنيد. جمعيت به پا خاستند و خنديدند و به ابوطالب گفتند: «تو را امر کرد که حرف پسرت را گوش کني و او را اطاعت کني.»
از همين زمان بود که قريش، آشکارا به دشمني با رسول خدا پرداخت.
دعوت همگاني
در مرحله دوم از دعوت پيامبر، فرمان وحي رسيد که:« فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکين انا کفيناک المستهزئين.» (پس آنچه را بدان مأموري، آشکار کن و از مشرکان دوري جوي که ما شرّ مسخره کنندگان را از تو برطرف خواهيم کرد) ـ سوره حجر، آيه 94 - 95.
در پي اين فرمان پيامبر، رسالت خود و دعوت به اسلام را علني نمود.
مردم قريش او را مسخره کردند و مورد آزار و اذيّت قرار دادند. بهويژه به اين دليل که وي به صراحت از بتان و آيين و روشهاي ضدانساني آنان انتقاد ميکرد. ابوطالب در اين دوران عليرغم مخالفتها و دشمنيهاي قريش ايستادگي کرد و از برادرزاده خود، محمد صلي الله عليه و آله، نگاهباني نمود.
هجرت به حبشه
بهتدريج نام رسول خدا و دين اسلام به اطراف مکه و نواحي گوناگون عربستان کشيده ميشد. انتشار روزافزون اسلام، افکار قريش را پريشان کرد و آنها را به فکر چاره انداخت تا از هر راه ممکن، اين نور مقدس را خاموش کنند. بارها براي شکايت از پيامبر، نزد ابو طالب، بزرگ قريش، آمدند و زبان به گله و تهديد گشودند؛ ليکن ابوطالب از حمايت پيامبر قدمي عقب ننشست و لحظه اي از دفاع او فروگذار ننمود. بارها سعي کردند پيامبر را با ثروت و قدرت تطميع کنند ولي ناکام ماندند. پس از اين نااميدي، بر دشمني و آزار رسول خدا افزودند. بهخصوص ياران آن حضرت مانند بلال حبشي ، عمار ياسر و همسرش، عبدالله بن مسعود و .... را تحت شديدترين شکنجهها قرار دادند. اين فشارها چنان شدت گرفت که گروهي از اصحاب به نزد پيامبر آمدند و درباره مهاجرت از مکه کسب تکليف کردند. پيامبر فرمود:« اگر به حبشه سفر کنيد، بسيار براي شما سودمند خواهد بود.» و و به اين ترتيب به تعدادي از ياران خود اجازه مهاجرت به حبشه را صادر فرمود. آنها به سرپرستي جعفر بن ابيطالب در گروهي متشکل از هشتاد و سه مرد و هيجده زن، رهسپار حبشه شدند.
قريش براي مقابله با پيامبر و مسلمانان از راههاي مختلفي وارد شد که برخي از آنها و حوادث اين دوران عبارتند از:
اقدام جهت بازگرداندن مهاجرين از حبشه که با عدم موافقت پادشاه حبشه با اخراج مهاجرين روبهرو شد.
مراجعت گروه اوليّه مهاجرين به سبب انتشار خبري دروغين
ورود گروه تحقيق مسيحيان حبشه به مکه
سفر گروهي از مشرکين به مدينه براي ملاقات با يهوديان
تهمت هاي ناروا به پيامبراسلام
انديشه مقابله با قرآن
تحريم شنيدن آيات قرآن
جلوگيري از اسلام آوردن افراد
و محاصره اقتصادي که در اثر آن پيامبر و مسلمانها مجبور شدند از مکه خارج شوند و مدت سه سال را در تنگناي شديد در درّه اي بهنام شعب ابوطالب بگذرانند.
اين ماجرا شش سال پس از بعثت رسول خدا در اولين شب ماه محرم سال هفتم واقع شد. رسول خدا و همه بني هاشم و بني مطلب سه سال ( تا نيمه رجب سال دهم) در شعب ابي طالب گرفتار بودند.
مرگ خديجه و ابو طالب
در رمضان سال دهم بعثت (دو ماه پس از خروج بني هاشم از شعب و سه سال پيش از هجرت)، ابوطالب و خديجه به فاصله سه روز از يکديگر از دنيارفتند؛ ابتدا خديجه در سن 65 سالگي و سپس ابوطالب در سن هشتاد و چند سالگي با مرگ خود، رسول خدا را داغدار کردند. آن دو در حجون مکه به خاک سپرده شدند.
دعوت از مردم طائف
سفر رسول خدا به طائف براي دعوت مردم به اسلام و واقعه معراج از حوادث مهم اين دوران است.
حضرت محمد صلي الله عليه و آله پس از آن که از طرف خداوند مامور شد دعوت خود را آشکار کند (در سال چهارم بعثت) ده سال پي در پي با قبائل گوناگون عرب تماس گرفت و آنان را به دين اسلام دعوت کرد. به آنان مي فرمود: «بگوئيد لا اله الا الله تا رستگار گرديد.» ولي آنان از پذيرش دعوت پيامبر سر باز ميزدند.
مشرکان با آنکه
تاريخچه
ولادت
شجرهنامه پيامبر
سرپرست پيامبر
دوران نوجواني
همسران و فرزندان
علي در دامن پيامبر
بعثت حضرت محمد صلي الله عليه و آله
دعوت سرّي به اسلام
دعوت نزديکان خود به اسلام
دعوت همگاني
هجرت به حبشه
مرگ خديجه و ابو طالب
دعوت از مردم طائف
پيمان عقبه
هجرت پيامبر به مدينه
غزوهها
وقايع سال ششم هجرت
حوادث سال هفتم هجرت
حوادث سال هشتم هجرت
حوادث سال نهم هجرت
حوادث سال دهم هجرت
ولادت
حضرت محمد صلي الله عليه و آله در سال عام الفيل (570 ميلادي) در ماه ربيع الاول ديده به جهان گشود. مورخان و دانشمندان شيعي ولادت رسول گرامي اسلام را در صبح جمعه روز هفدهم ربيع الاول و اکثر علماي اهل سنت ، دوازدهم همان ماه مي دانند .
شجرهنامه پيامبر
پدر بزرگوار رسول خدا عبدالله ،پسر عبدالمطلب ،و مادر ارجمندش آمنه دختر وهب است. اجداد او عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصي بن کلاب بن مرة بن کعب بن لؤي بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزيمة بن مدرکة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان، همگي موحد و از مردان نيک روزگار خويش بودهاند.
سرپرست پيامبر
حضرت محمد صلي الله عليه و آله، هنوز به دنيا نيامده بود (يا در گهواره بود) که پدرش در بازگشت از شام «سوريه» در مدينه درگذشت. از آن پس سرپرستي کودک به عبدالمطلب، بزرگ خاندان قريش ،رسيد و او نيز کودک را به دايهاي به نام حليمه از قبيله بنيسعد سپرد.
حضرت محمد صلي الله عليه و آله وسلم پنج سال در قبيله بنيسعد نزد حليمه بود و پس از آن به دامان خانواده خويش بازگشت. پس از مدتي، آمنه براي زيارت قبر همسر خويش، عبدالله، و ديدار خويشاوندان راهي مدينه شد. او در اين سفر فرزند خود را نيز همراه برد، يک ماه در شهر مدينه درنگ کرد و هنگام بازگشت در محلي به نام« ابواء» از دنيا رفت.
عبدالمطلب پس از درگذشت آمنه، بيش از پيش از محمد محافظت ميکرد؛ هر گاه در کنار کعبه با سران قريش و پسران خويش مينشست، همين که چشمش به محمد مي افتاد او را در کنار خود مينشاند و ميگفت:« به خدا سوگند، او داراي منزلتي بزرگ خواهد بود.»
در هشتمين بهار زندگي حضرت محمد صلي الله عليه و آله، عبدالمطلب نيز درگذشت و بنا به سفارش او ابوطالب سرپرستي حضرت وي را به عهده گرفت.
ابوطالب که مردي با ايمان، موحد و نيز از شخصيتهاي برجسته قريش بود، در نگهباني و دفاع از پيامبر از هيچ کوششي فرو گذار نکرد و در سالي که محمد دوازده ساله شد، او را همراه خود به سفر ساليانه خود براي تجارت به شام «سوريه» برد.
دراين سفر، کاروان قريش در مسير خود در محلي به نام بصري توقف نمود. بحيرا، راهب مسيحي، که دراين مکان اقامت داشت، محمد را ديد وخبر از آينده او و دين جهانگستر او داد.
دوران نوجواني
پيامبر صلي الله عليه و آله در بيست (يا پانزده ) سالگي همراه عموهاي خود در چهارمين جنگ از جنگهاي فجار شرکت کرد. اين نبرد بين طايفه قريش و قبيله قبيله هوازن واقع شد. رسول خدا فرموده است: « من در اين جنگ به عموهايم تير ميدادم تا آنان پرتاب کنند.»
پس از پايان نبرد فجار، پيماني به نام «حلف الفضول» بين طايفههايي از قريش بسته شد که بر اساس آن ميبايست براي ياري هر مظلومي در مکه و باز گرفتن حق او از ستمکار، متحد شوند و اجازه ندهند در مکه بر کسي ستم رود. رسول خدا بيست ساله بود که در خانه عبدالله بن جدعان در اين پيمان شرکت کرد و با قريشيان همپيمان گرديد تا ياور ستمديدگان باشد.
آن حضرت سالها پس از حلف الفضول (پس از بعثت و هجرت ) در زمان بسط اسلام فرمود: « در سراي عبدالله بن جدعان در پيماني شرکت کردم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت ميشدم اجابت ميکردم و اسلام جز استحکام، چيزي بر آن نيفزوده است. »
حضرت محمد در سن 35 سالگي با تدبير خود در نصب حجرالاسود (در ماجراي تجديد بناي کعبه) مانع جنگ و نزاع بين طواپف قريش گرديد.
آوازه امانتداري و راستگفتاري محمد صلي الله عليه و آله باعث شد تا خديجه، دختر خويلد، زن برجسته و ثروتمند قريش که براي تجارت، از مردان ياري ميگرفت او را به همکاري دعوت نمايد و آن حضرت را در قالب قراردادي براي تجارت عازم شام «سوريه» کند.
رسول اکرم پس از بازگشت، سود فراواني را که به دست آورده بود به خديجه سپرد. خديجه که شيفتهي حسن خلق و صفات برجسته او شده بود، به آن حضرت پيشنهاد ازدواج داد که مورد پذيرش او قرار گرفت. ازدواج رسول خدا صلي الله عليه و آله با خديجه دو ماه و بيست و پنج روز پس از بازگشت او از شام «سوريه» بوده است. سن خديجه را هنگام ازدواج با پيامبر از 25 تا 40 ، متفاوت، نقل کردهاند.
همسران و فرزندان
خديجه اولين همسر پيامبر صلي الله عليه و آله بود و تا زماني که زنده بود رسول خدا همسر ديگري اختيار نکرد.
پيامبر از خديجه داراي سه پسر و چهار دختر شد: قاسم (که کنيه پيامبر صلي الله عليه و آله به همين خاطر ابوالقاسم است)، عبدالله ، طاهر، رقيه ، ام الکلثوم ، زينب و فاطمه سلام الله عليها .
پيامبر از ديگر همسران خود فرزندي نداشت جز از ماريه قبطيه که صاحب پسري به نام ابراهيم گرديد.
علي در دامن پيامبر
حضرت محمد براي کمک به عمويش، ابوطالب، که در تنگدستي قرار گرفته بود، فرزند او علي را همراه برد و تحت سرپرستي خود قرار داد و عباس ،عموي پيامبر، هم فرزند ديگر ابوطالب، جعفر، را به همراه برد. آنگاه رسول خدا فرمود: « من همان را برگزيدم که خدا او را براي من برگزيده است.»
بعثت حضرت محمد صلي الله عليه و آله
پيامبر اکرم هر سال مدتي را در غار حرا به اعتکاف مينشست. در اين مدت که دور از مردم، تنها به عبادت خداوند مي پرداخت کسي جز علي عليه السلام او را نميديد.
پس از پايان اعتکاف به مکه باز ميگشت، گرد خانه خدا طواف ميکرد و سپس به خانه ميرفت.
محمد صلي الله عليه و آله در بامداد بيست و هفتم ماه رجب سيزده سال قبل از هجرت، در غار حراء با نزول جبرئيل (فرشته وحي) و تلاوت آيات ابتداي سوره علق از جانب خداوند به پيامبري مبعوث گرديد.پيامبر پس از نزول وحي از حرا پاپين آمد و به سوي خانه خديجه رهسپار شد. اولين بانويي که به محمد صلي الله عليه و آله ايمان آورد و رسالت او را تصديق کرد همسرش خديجه و اولين مرد، علي عليه السلام بود؛ چنانکه خودش در نهج البلاغه ميگويد:«
در آن زمان، اسلام درخانهاي نيامده بود مگر خانهي رسول خدا و خديجه، و من سوم ايشان بودم. نور وحي و رسالت را ميديدم و بوي نبوّت را استشمام مي کردم. . .»
ّ
دعوت سرّي به اسلام
پيامبر اسلام سه سال تمام به دعوت سري پرداخت و عدهاي مخفيانه به آيين اسلام گرويدند. برخي از اين افراد عبارتند از:
زيد بن حارثه، زبير بن عوام، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابي وقاص، طلحه بن عبيدالله، ابو عبيده جراح، ابو مسلمه، ارقم بن ابي الارقم، خباب بن الارت، ابوبکر بن ابي قحافه.
دعوت نزديکان خود به اسلام
پس از سه سال دعوت مخفيانه، از جانب خداوند، آيه « و انذر عشيرتک الاقربين» (خويشاوندان نزديک خود را از عذاب الهي بترسان) ـ سوره شعراء/ 214ـ بر آن حضرت نازل شد.
رسول خدا نزديکانش از خاندان حضرت عبدالمطلب عليه السلام را به منزلش خود دعوت نمود و پس از پذيرايي از آنان، رسالت خود را اعلام فرمود ولي با انکار ابولهب مواجه شد و همه متفرق شدند.
پيامبر بار ديگرآنها را گرد آورد و علي عليه السلام خوراکي برايشان فراهم ساخت. آنگاه رسول خدا شروع به سخن نمود و آنان را به رسالت خويش از طرف خدا آگاه ساخت و فرمود: «کداميک از شما در راه اسلام مرا کمک ميدهد تا برادر من و وصي من و خليفه من در ميان شما باشد؟» هيچ کدام سخن نگفتند جز علي عليه السلام که از همه کمسالتر بود. علي گفت: «يا رسول الله! من تو را در اين کار ياري ميدهم.»
اين ماجرا تا سه بار تکرار شد.
سپس رسول خدا فرمود: « اين (علي عليه السلام)، برادر و وصي و خليفه من در ميان شماست. پس از او بشنويد و فرمانش را پيروي کنيد. جمعيت به پا خاستند و خنديدند و به ابوطالب گفتند: «تو را امر کرد که حرف پسرت را گوش کني و او را اطاعت کني.»
از همين زمان بود که قريش، آشکارا به دشمني با رسول خدا پرداخت.
دعوت همگاني
در مرحله دوم از دعوت پيامبر، فرمان وحي رسيد که:« فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکين انا کفيناک المستهزئين.» (پس آنچه را بدان مأموري، آشکار کن و از مشرکان دوري جوي که ما شرّ مسخره کنندگان را از تو برطرف خواهيم کرد) ـ سوره حجر، آيه 94 - 95.
در پي اين فرمان پيامبر، رسالت خود و دعوت به اسلام را علني نمود.
مردم قريش او را مسخره کردند و مورد آزار و اذيّت قرار دادند. بهويژه به اين دليل که وي به صراحت از بتان و آيين و روشهاي ضدانساني آنان انتقاد ميکرد. ابوطالب در اين دوران عليرغم مخالفتها و دشمنيهاي قريش ايستادگي کرد و از برادرزاده خود، محمد صلي الله عليه و آله، نگاهباني نمود.
هجرت به حبشه
بهتدريج نام رسول خدا و دين اسلام به اطراف مکه و نواحي گوناگون عربستان کشيده ميشد. انتشار روزافزون اسلام، افکار قريش را پريشان کرد و آنها را به فکر چاره انداخت تا از هر راه ممکن، اين نور مقدس را خاموش کنند. بارها براي شکايت از پيامبر، نزد ابو طالب، بزرگ قريش، آمدند و زبان به گله و تهديد گشودند؛ ليکن ابوطالب از حمايت پيامبر قدمي عقب ننشست و لحظه اي از دفاع او فروگذار ننمود. بارها سعي کردند پيامبر را با ثروت و قدرت تطميع کنند ولي ناکام ماندند. پس از اين نااميدي، بر دشمني و آزار رسول خدا افزودند. بهخصوص ياران آن حضرت مانند بلال حبشي ، عمار ياسر و همسرش، عبدالله بن مسعود و .... را تحت شديدترين شکنجهها قرار دادند. اين فشارها چنان شدت گرفت که گروهي از اصحاب به نزد پيامبر آمدند و درباره مهاجرت از مکه کسب تکليف کردند. پيامبر فرمود:« اگر به حبشه سفر کنيد، بسيار براي شما سودمند خواهد بود.» و و به اين ترتيب به تعدادي از ياران خود اجازه مهاجرت به حبشه را صادر فرمود. آنها به سرپرستي جعفر بن ابيطالب در گروهي متشکل از هشتاد و سه مرد و هيجده زن، رهسپار حبشه شدند.
قريش براي مقابله با پيامبر و مسلمانان از راههاي مختلفي وارد شد که برخي از آنها و حوادث اين دوران عبارتند از:
اقدام جهت بازگرداندن مهاجرين از حبشه که با عدم موافقت پادشاه حبشه با اخراج مهاجرين روبهرو شد.
مراجعت گروه اوليّه مهاجرين به سبب انتشار خبري دروغين
ورود گروه تحقيق مسيحيان حبشه به مکه
سفر گروهي از مشرکين به مدينه براي ملاقات با يهوديان
تهمت هاي ناروا به پيامبراسلام
انديشه مقابله با قرآن
تحريم شنيدن آيات قرآن
جلوگيري از اسلام آوردن افراد
و محاصره اقتصادي که در اثر آن پيامبر و مسلمانها مجبور شدند از مکه خارج شوند و مدت سه سال را در تنگناي شديد در درّه اي بهنام شعب ابوطالب بگذرانند.
اين ماجرا شش سال پس از بعثت رسول خدا در اولين شب ماه محرم سال هفتم واقع شد. رسول خدا و همه بني هاشم و بني مطلب سه سال ( تا نيمه رجب سال دهم) در شعب ابي طالب گرفتار بودند.
مرگ خديجه و ابو طالب
در رمضان سال دهم بعثت (دو ماه پس از خروج بني هاشم از شعب و سه سال پيش از هجرت)، ابوطالب و خديجه به فاصله سه روز از يکديگر از دنيارفتند؛ ابتدا خديجه در سن 65 سالگي و سپس ابوطالب در سن هشتاد و چند سالگي با مرگ خود، رسول خدا را داغدار کردند. آن دو در حجون مکه به خاک سپرده شدند.
دعوت از مردم طائف
سفر رسول خدا به طائف براي دعوت مردم به اسلام و واقعه معراج از حوادث مهم اين دوران است.
حضرت محمد صلي الله عليه و آله پس از آن که از طرف خداوند مامور شد دعوت خود را آشکار کند (در سال چهارم بعثت) ده سال پي در پي با قبائل گوناگون عرب تماس گرفت و آنان را به دين اسلام دعوت کرد. به آنان مي فرمود: «بگوئيد لا اله الا الله تا رستگار گرديد.» ولي آنان از پذيرش دعوت پيامبر سر باز ميزدند.
مشرکان با آنکه
تاريخچه